huueezdees

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
  • ۹۲/۰۶/۱۷
    ....
  • ۹۲/۰۵/۲۵
    ت

۳۴ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

امتحان فیزیک ۲

فردا امتحان فیزیک داریم. فصل آخر سخته نسبتا. مخصوصا حفظ فرمول ها و ... . تو روند خوندن و یه سری چیز دیگه هم یه اشتباهایی کردم. احتمالا فردا بدترین امتحانم خواهد بود. حتی شاید برگه را سفید دادم و گذاشتمش برای شهریور. منتها حیفه که این همه خوندم. واقعا درک درستی از خیلی چیز هاش ندارم. ولی یحتمل درست می شه.
از یه طرف دیگه ای بحث، بحث اونه. آدم همه حواسش بهش هست. وقتی می ری طرفش و طبق خواستش عمل می کنی،‌دیگه ولت می کنه. تو می مونی و اشتباهی که کردی. دیگه نه حتی اون برات جذابیتی داره نه کس دیگه ای را داری.
خیلی بده. دوباره تصمیم می گیری که نری اصلا سراغش او. بعد دوباره ناز می کنه. چون دوباره نیاز پیدا کرده. و من هم خر تر و نیازمند تر. میرم سراغش و دوباره و دوباره. یه روند تکرار نشدنی. این دو روز هم که خواستم تغییری تو این روند ایجاد کنم گند خورد به خیلی چیزای دیگه. اه

پ.ن.۱: آدم گاهی خیلی احساس می کنه که دنیا مسخره اس. یعنی شایدم این احساس همیشگی آدم باشه. بعدا بعضی اوقات این احساس یادش بره. یه حالت افسردگی. البته منم که کلا مرض دارم. همیشه تقریبا افسردم. بدم میاد از این افسردگی ولی هستم. البته دلیل هم دارم برای این افسردگیم. به هر حال. کاش این افسردگی کم تر بشه. هر چی صلاحمه.
اهه . تف به این طرز فکر

شب جمعه شب ولادت امام علی

الان دارم هم آهنگ گوش می دم هم وبلاگ می نویسم، روی تخت خواب.
روز خوبی بود، اما آدم رو اذیت می کنه بعضی چیزها که خودم می دونم چی هستن، یه چیزی که خیلی کمک می کنه تو این زمینه توجه به دوستان دینی است، مثلا همین حمید، وقتی بهش فکر می کنم، سعی می کنم با تقوا در شم.
یه نکته دیگه هم اینه که حرفه آدم کار های را که کرده بدون هیچ دلیلی و همینطوری همشون را از بین ببره
خدا کمکم کنه
فردا ولادت امام علی هست
کاش بهتر می تونستم این عید را درک کنم،
خیلی هم بابت وضعیت المپیاد نگرانم
کاش خدا کمک کنه

امتحان فیزیک

پس فردا امتحان فیزیک دارم. یاد گرفتن و فهمیدنش خیلی سخته. شاید اصلا ندادم و رفتم شهریور. البته با توجه به این که احتمالا المپیاد قبول می شم، شهریور دادنش خودش یه خریت دیگه ای هست.
از طرفی فشارای دیگه هم بهم وارده. که نمی تونم درست تمرکز و فکر کنم. خیلی بده این اوضاع. امروز فکر کنم رو هم رفته حدود ۱۲ ساعت خوابیدم. خیلی اوقات می شه که یه سری تصویر را یادم میاد که نمی دونم خوابشون رو دیدم یا واقعا خاطرات هستند. و چون ذهنم هم یه کمی خسته شده،بعضی اوقات حال ندارم حتی فکر کنم که اونا واقعیتن یا خواب.
+ تازگی ها خیلی خواب می بینم. خوبه فک کنم. ( شایدم بد باشه. یادم یه جایی اصغر طاهر زاده گفته بود که خیلی خوب نیست‌:(( )

دست نوشت ۳ ـ جبر

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید