فکر ها داشتند دیوانه ام می کردند
- پنجشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۲، ۱۰:۵۴ ب.ظ
- ۰ نظر
چند وقتی می شد (شاید دو سه روز ) که فکر ها یی به ذهنم میامد که کم کم داشت دیوانه ام می کرد. واقعا داشتم دیوانه می شدم. خیلی به خودکشی فکر کردم. و بازده کاریم خیلی آمده بود پایین. چون الآن از طرفی امتحان نهایی عربی و آخرین امتحان را در پیش دارم،از طرفی المپیاد، حیف است که این فرصت از بین برود. تصمیم گرفتم که کمی این فکر ها را از خودم دور کنم. نه این که این ها خوب نباشند. اما الآن حداقل خوب نیستند گویی. ان شاالله بعدا بیشتر در مورد فکر می کنم. شاید سال اول دانشگاه. و از طرفی نباید خیلی هم بی قید شوم. یعنی حداقل ها را به جا بیاورم. مثلا نماز خواندن ( و خوب خواندن البته )،گناهی انجام ندادن، خوب بودن و ...
اما سعی اضافه و کار های مستحبی که گاهی سخت هستند شاید الآن موقع خوبی برای انجامشان نباشد. خسته ممکن است بشوم و بیزار از دین و خدا.
الآن شاید بهتر باشه تمرکز کنم روی همین مسیله امتحان نهایی و المپیاد و البته گاهی هم انتخابات. ایشالله از تابستون یا مهر تغییراتی خواهد یافت.
خدا کمک کن لدفن
اما سعی اضافه و کار های مستحبی که گاهی سخت هستند شاید الآن موقع خوبی برای انجامشان نباشد. خسته ممکن است بشوم و بیزار از دین و خدا.
الآن شاید بهتر باشه تمرکز کنم روی همین مسیله امتحان نهایی و المپیاد و البته گاهی هم انتخابات. ایشالله از تابستون یا مهر تغییراتی خواهد یافت.
خدا کمک کن لدفن
- ۹۲/۰۳/۱۶