اولین پست دوره 15 یا 14 تیر
- شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۵۲ ب.ظ
- ۲ نظر
خیلی مسخره هست. کل سه سال رو تلاش می کردم که بیام اینجا و بتونم به دوره برسم. الآن که رسیدم، شخصیت گوشه گیری دارم. بسیار بسیار کمتر از اون چیزی که لایقمه به من می رسه. فاصله من و اون کسایی که فکر می کنند خیلی خفنن خیلی نیست. اما خیلی زیاد می زنه. لعنتی. خیلی خجالتی هستم. یکی به خاطر همین دماغ. البته آدم می بینه کسایی که سلامتی شون رو از دست دادند باز هم امید می گیره. و این مورد الآن کمتر شده. الآن دیگه کمتر از دماغم در مقابل بقیه خجالت می کشم. قبلا که خیلی بد بودم. حتی تا حدودی می خواستم المپیاد قبول نشم به خاطر قیافه مضخرفم. و کلا خیلی خود کم بین شدم. و این باعث می شه که سر کلاس ها سوال نپرسم. و کلا خیلی از فرصت ها را از دست بدم. سر امتحانا با این که می تونم سوالا را حل کنم اما همون اول به این فکر می افتم که شاید نتونم سوالا را حل کنم و همون کات برنز شم. لعنتی. شخصیت درست و حسابی هم نداریم. همیشه عمرم شخصیتم متغیر بوده و هی تغییر می کرده. این شهوت هم که حوصله آدم را سر برده. با این که هیچی بین من و کیمیا نیست، اما من پیش خودم بهش فکر می کنم. می دونم که صرفا فعالیت یه سری هورمون ها هست. کلا با یه نگاه یه دختر خودمو گم می کنم. و این خیلی بده. تا حد خیلی خوبی مطمینم که اون هیچ احساسی به من نداره. اما باز خیلی اوقات بهش فکر می کنم. و شاید حتی گاهی فکر می کنم که چون اون از شخصیت گوشه گیر و کم حرف خوشش میاد من یه کمی گوشه گیر و کم حرف شدم.
کلا دارم موقعیتی که خیلی ها آرزوش رو دارند مفت مفت از دست می دم. الآن تنها یاورم خدا هست. و واقعا بی کس هستم. حتی خودم را هم تا حدودی ندارم. و شاید شخصیت واحدی نداشته باشم.
قبل از این که بیام اینجا فکر می کردم که شخصیتم تا حد زیاد و خوبی شکل گرفته، اما الآن می فهمم که نه. در تقابل با بقیه چیز ها نمی تونم ثابت بمونم و کم میارم. خدااااااااااا.
شاید اشکال از اون لحظه اولی هست که کسی منو مسخره کرد. و من به خودم تو سری زدم. اون کلاس شیمی لعنتی. اون معلم که منو جلو همه مسخره کرد. کلا از اون لحظه به بعد خیلی می ترسم.
باز هم می گم. دارم موقعیتم را از دست می دم. باید سعی کنم از کلاس ها بدون ترس استفاده کنم. فوق فوقش اینه که معلم منو مسخره می کنه که خیلی ها را هم تا حالا مسخره کرده. من هم فوقش جزو یکی از اون ها . بعدا مدال ها را که می دند خیلی کسی به این توجه نمی کنه که معلم منو مسخره کرده یا نه. به رنگ مدال و نمره مدال توجه بیشتر می شه تا چطوری سر کلاس بودن من .
باز هم می گم که الآن واقعا فقط خدا را دارم. نمی دونم که الآن که از سر بیچارگی اومدم سراغش آیا منو می بخشه. خب من دیگه چاره ای ندارم جز خدا. و واقعا بدبختم. نه این که از سر ایمان به خدا روی آورده باشم. واقعا بدبخت و بیچاره هستم. واقعا کسی رو ندارم. فقط خدا را دارم.
می بینم کسایی که از من عقب تر ( و حد اقل برابر ) بودند دارند از من جلو می زنند.
و البته حسود هم که البته هستم.
شخصیت اجتماعی هم که صفر.
باز هم خیلی اوقات به خودکشی فکر می کنم. خیلی راحت می شه آدم. اما این فکری هست که من از مرگ دارم. ممکنه حتی بدتر هم بشه. برا همین اصن اوشون می گفت که بده خودکشی. چون این جسم کشی هست نه خود کشی. و عملا من حتی با خودکشی هم نمیتونم راحت بشم. :((((
البته حتی اگه خودکشی هم راه راحت شدن بود، انتخابش نمی کردم. به هر حال گناه هست و تا بینهایت در بدبختی میفتم.
من سعی می کنم که به خدا اطمینان کنم. حد اقل یک بار به خدا اطمینان می کنم. به قول معروف: صد بار بدی کردی و دیدی ضررش را ... خوبی چه بدی داشت که یک بار نکردی و ببینی سببش را . امیدوارم که خدا کمکم کنه. ( حتی گاهی به وجود خدا هم از ته دل شک می کنم. کاش این شک ها از بین بره. من سعی کردم که با بهتر کردن عقایدم اعتقادم به خدا را هم بهتر کنم. اما انگار خیلی مفید نبوده و من خیلی چیز زیادی نفهمیدم. کلا خیلی بده که آدم یه برنامه بلند مدت بریزه و روی یه سری چیزا حساب کنه و بعد ببینه که اونایی که روشون حساب کرده درست نشدند. )
دیشب قرآن که می خوندم یه آیه ای بود با این مضمون ( دقیق یادم نیست ) : که مدتی به آن ها نعمت می دهیم و بعد آن ها را در عذابی سخت قرار می دهیم.
نمی دونم این شانسی بوده یا یه دلداری به من. که شک نکنم که بقیه با وجود این که خیلی خوب نیستند ( با معیار هایی که من فکر می کنم اسلامیند ) الآن در این زمینه بهتر از من هستند.
به هر حال، امید که هر جوری که شده، حتی اگه وسیله اش خوار شدن منه. به هر حال من در نهایت سعادت مند شم. شاید الآن لازم باشه که من خیلی خوار شم. خوار و ذلیل. تا در راهی قرار بگیرم که راه سعادت بهترین هست. شاید هم فقط دارم توجیه می کنم.
:((((
میرمهنا می گفت: خدایا خوارم کم، مردم آزارم نکن.
منم می گم: خدایا خوارم کن، اما تهش سعادتمندم کن.
:))))
پ.ن. : این مریم رو هم خدا، خودت یه جوری درستش کن. لطفا.
- ۹۲/۰۴/۱۵