باشگاه مشت زنی - رمان - کتاب خوانی من ( قبلا سریع - الآن آرام )
- سه شنبه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۲، ۱۲:۲۶ ب.ظ
- ۰ نظر
رمان باشگاه مشت زنی را می خونم. شاید از معدود رمان هایی باشه که اونا را سرسری نخوندم. هر فصلش رو که می خونم،در باره نکته هاش فکر می کنم. حتی قبلا نکاتش رو کنار کتاب می نوشتم. قبل تر،فقط رمان می خوندم که رمان خونده باشم. نه این که استفاده کنم. ۱۹۸۴،قلعه حیوانات،من او،بی وتن،دنیای قشنگ نو، کوری و ... رمان هایی هستند که پتانسیل این رو داشتند که به من خیلی چیز یاد بدند. اما من فقط اونا را خوندم. این که بیام و من او را در سه روز بخونم، شاید برای گذران وقت خوب باشه. اما امیر خانی، رمانی ننوشته که تو سه روز بشه فهمیدش. حس می کنم خیلی از چیز های خوب و به درد بخور را از دست میدم با فکر نکردن در مورد چیز ها. حمید می گفت،دنیا مثل یه کلاس درس می تونه باشه که آدم عاقل ازش درس می گیره. همین حوادث روزانه یا مشاهدات یا ... ،همشون می تونند درس های خوبی به ما بدند. درس های مستند. درس هایی که حقیقی هستند نه مثل درس های رمان ها یا فیلم ها که حاصل تفکرات نه لزوما سالم نویسنده و کارگردان هستند. و این که خیلی اوقات،آدم می فهمه تفکر توی چی به درد می خوره و توی چی به درد نمی خوره. همین که بتونه بفهمه چی خوبه و چی خوب نیست،چی به درد یاد گرفتن میخوره،چی به درد یاد گرفتن نمی خوره،خودش مهمه.
اما کتاب و فیلم هم میتونند منبع یاد گیری مهمی باشند. درس هایی به آدم بدند که ذهنش رو باز کنه.
فایت کلاب رو من تناظری برقرار می کنم با جریان درونی یه آدم شاید. و شاید روند یه انقلاب درونی. البته شاید تناظرات مختلفی رو بشه برقرار کرد. اصلا هم لزومی نداره که نویسنده می خواسته این رو بگه یا نه. ق ق می گفت، یکی از ویژگی های هنر جدید اینه که هر کی با توجه به خودش ازش استفاده می کنه.
هنوز خیلی سازماندهی شده روی فایت کلاب فکر نکردم. بیشتر تیکه ای و کوچک کوچک. اما فکر می کنم بشه ارتباطش داد به چیز های قشنگی. ایشالله فرصت بشه و حال داشته باشم،این کارا می کنم.
ارتباطی برقرار می کنم بین اون و یه انقلاب شاید. یه تحول درونی شاید. یه آنارشیست بازی شخص متنفر از القاهای دیگران.
چند تا نکته بریده شده و نه چندان محکم از فایت کلاب:
۱- القاهایی که دیگران به ما می کنند،معمولا درست نیستند.
۲- در طول روند سعادت، از یه سری ابزار استفاده می کنیم. مثلا از ایکس استفاده می کنیم تا به مقصد وای برسیم. حالا خیلی اوقات،در جهت غفلت و استمرار بی فکرانه، ما وای را گم می کنیم و فقط به جمع کردن ایکس می پردازیم.
۳- نمی توان درون را سرکوب کرد. به هر حال،درون به طریقی راه خودش را باز می کند تا بروز کند. و سرکوب آن،فقط پتانسیلش را افزایش می دهد. خیلی اوقات القاهای بیرونی ها،مخالف خواسته های درون است.
۴- در طول زمان،خیلی اوقات افراد، از سرمایه هاشون استفاده نمی کنند. سرمایه هایی که برای رسیدن به وای مطلوب،باید از اونا استفاده کنند. آدم عاقل کسی هست که از سرمایه هاش استفاده کنه. در جهت خوبی. و این که اگه دید بقیه هم از اونا استفاده نمیکنه،شاید خوب باشه از مال بقیه هم استفاده کنه (همین که خیلی اوقات، این سو استفاده ها هم می شه ).
۵- می توان درون را سرکوب نکرد و فقط از قسمتی به قسمت دیگر بردش و به جای حل با آن کنار آمد. اما دیر یا زود،مشکلات و معضلاتی پدید میایند که آن قسمتی که بهش پناه بردیم را خراب می کنند،چون آن قسمت،برای ما نبوده و ما فقط خودمان را چپاندیم در آن. و باز مشکل از نو می شود. باید مشکل را اساسی رفع کرد. نه این که فقط برای یه دوره.
و خیلی چیز های دیگه.
اما کتاب و فیلم هم میتونند منبع یاد گیری مهمی باشند. درس هایی به آدم بدند که ذهنش رو باز کنه.
فایت کلاب رو من تناظری برقرار می کنم با جریان درونی یه آدم شاید. و شاید روند یه انقلاب درونی. البته شاید تناظرات مختلفی رو بشه برقرار کرد. اصلا هم لزومی نداره که نویسنده می خواسته این رو بگه یا نه. ق ق می گفت، یکی از ویژگی های هنر جدید اینه که هر کی با توجه به خودش ازش استفاده می کنه.
هنوز خیلی سازماندهی شده روی فایت کلاب فکر نکردم. بیشتر تیکه ای و کوچک کوچک. اما فکر می کنم بشه ارتباطش داد به چیز های قشنگی. ایشالله فرصت بشه و حال داشته باشم،این کارا می کنم.
ارتباطی برقرار می کنم بین اون و یه انقلاب شاید. یه تحول درونی شاید. یه آنارشیست بازی شخص متنفر از القاهای دیگران.
چند تا نکته بریده شده و نه چندان محکم از فایت کلاب:
۱- القاهایی که دیگران به ما می کنند،معمولا درست نیستند.
۲- در طول روند سعادت، از یه سری ابزار استفاده می کنیم. مثلا از ایکس استفاده می کنیم تا به مقصد وای برسیم. حالا خیلی اوقات،در جهت غفلت و استمرار بی فکرانه، ما وای را گم می کنیم و فقط به جمع کردن ایکس می پردازیم.
۳- نمی توان درون را سرکوب کرد. به هر حال،درون به طریقی راه خودش را باز می کند تا بروز کند. و سرکوب آن،فقط پتانسیلش را افزایش می دهد. خیلی اوقات القاهای بیرونی ها،مخالف خواسته های درون است.
۴- در طول زمان،خیلی اوقات افراد، از سرمایه هاشون استفاده نمی کنند. سرمایه هایی که برای رسیدن به وای مطلوب،باید از اونا استفاده کنند. آدم عاقل کسی هست که از سرمایه هاش استفاده کنه. در جهت خوبی. و این که اگه دید بقیه هم از اونا استفاده نمیکنه،شاید خوب باشه از مال بقیه هم استفاده کنه (همین که خیلی اوقات، این سو استفاده ها هم می شه ).
۵- می توان درون را سرکوب نکرد و فقط از قسمتی به قسمت دیگر بردش و به جای حل با آن کنار آمد. اما دیر یا زود،مشکلات و معضلاتی پدید میایند که آن قسمتی که بهش پناه بردیم را خراب می کنند،چون آن قسمت،برای ما نبوده و ما فقط خودمان را چپاندیم در آن. و باز مشکل از نو می شود. باید مشکل را اساسی رفع کرد. نه این که فقط برای یه دوره.
و خیلی چیز های دیگه.
- ۹۲/۰۳/۱۴