دیشب ساعت یک رفتم به رخت خواب. تا اومد خوابم ببره شده بود تقریبا ساعت سه (از موبایلم دیدم ) فردا هم امتحان داشتم. نمی دونم چرا خوابم نمی بره. اصلا خواب خیلی چیز عجیبی هست. به قول آ طاهر زاده،تا آدم میاد راجع بهش فکر کنه و بفهمه چطوری خوابش می بره، نمی تونه بخوابه. شاید راست می گفت که خدا ما را خواب می کنه و از این عالم میبره. ( اصلا مطمین نیستم که همچین حرفی می زد )خیلی جالبه که آدم یادش نمی مونه اون لحظه آخری که داشت خوابش می برد به چی فکر می کرده. یا اصلا چه حالتی داره. و به قول یارو تو اینسپشن،تو خود خواب هم آدم نمی فهمه که چطوری اومده اینجا. و معمولا خیلی هم بهش فکر نمی کنه.
به هر حال،این مشکل خواب من، شاید به خاطر غذا هایی بود که دیشب خوردم. شاید خسته نبودم زیاد. و شاید داشتم زیاد فکر می کردم. دیشب خاکشیر خوردم. شاید تاثیر داشته. و این که آخر شب فکر کردنم گل کرد. این هم احتمالا تاثیر داشت که توی تخت خواب فقط داشتم فکر می کردم. حتی گاهی توی تخت خواب نمی دونم به چی فکر کنم،سعی می کنم به هیچی فکر نکنم، ولی سخته. و این که گاهی که دقت می کنم،می بینم سرم و عضله هام درد می گیرند وقتی روی تخت خواب قرار می گیرند. این که چطوری آدم شونه هاش را روی متکا بزاره. :) متکا که مثلا قراره خیلی نرم باشه. همیشه یا کوتاهه یا بلنده،یا سرده،یا گرمه.
وقتی آدم خوابش نمیاد، همه این بهونه ها پیدا می شند. (گاهی احساس می کنم نوشته هام شدن شبیه نوشته های چاک پالانیک توی فایت کلاب (اگه اسم نویسنده رو درست یادم باشه ) ).
به هر حال،مشکل خواب، مشکل کمی نیست،آدم روز بعدش گیجه،چشماش می سوزه،فکر کردن براش سخته.
من امروز بعد امتحان هم حتی،خیلی راحت نتونستم بخوابم،با این که خوابم میومد،ولی نتونستم راحت بخوابم. و باز هم طول کشید خوابم. شاید نیم ساعت،شاید سه ربع تو تخت خواب بودم.
امید که خیر باشه.
یا علی
به هر حال،این مشکل خواب من، شاید به خاطر غذا هایی بود که دیشب خوردم. شاید خسته نبودم زیاد. و شاید داشتم زیاد فکر می کردم. دیشب خاکشیر خوردم. شاید تاثیر داشته. و این که آخر شب فکر کردنم گل کرد. این هم احتمالا تاثیر داشت که توی تخت خواب فقط داشتم فکر می کردم. حتی گاهی توی تخت خواب نمی دونم به چی فکر کنم،سعی می کنم به هیچی فکر نکنم، ولی سخته. و این که گاهی که دقت می کنم،می بینم سرم و عضله هام درد می گیرند وقتی روی تخت خواب قرار می گیرند. این که چطوری آدم شونه هاش را روی متکا بزاره. :) متکا که مثلا قراره خیلی نرم باشه. همیشه یا کوتاهه یا بلنده،یا سرده،یا گرمه.
وقتی آدم خوابش نمیاد، همه این بهونه ها پیدا می شند. (گاهی احساس می کنم نوشته هام شدن شبیه نوشته های چاک پالانیک توی فایت کلاب (اگه اسم نویسنده رو درست یادم باشه ) ).
به هر حال،مشکل خواب، مشکل کمی نیست،آدم روز بعدش گیجه،چشماش می سوزه،فکر کردن براش سخته.
من امروز بعد امتحان هم حتی،خیلی راحت نتونستم بخوابم،با این که خوابم میومد،ولی نتونستم راحت بخوابم. و باز هم طول کشید خوابم. شاید نیم ساعت،شاید سه ربع تو تخت خواب بودم.
امید که خیر باشه.
یا علی
- ۹۲/۰۳/۱۳