امتحان زبان فارسی و غلط های مسخره
- دوشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۵۸ ب.ظ
- ۰ نظر
امتحان زبان فارسی را دادم. از بعضی سال ها راحت تر و از بعضی سخت تر بود. در کل نرمال بود ( البته شاید اصلا نشه خیلی سخت گرفت،شاید هم بشه :) ) نکته ای که هست، ضایع بودن اشتباهاتم بود. این که سوالی را می گفتم مطمینا این هست. ولی در حالی که طبیعی و خیلی راحت بود که این نمی شد. مثلا من « نوجوانی » را مشتق گرفتم. در حالی که خیلی راحت هست که مشتق نیست. یا جمع نعمت را نوشتم نعمات در حالی که می شد نعم. و اینم خیلی راحت بود. و یه سری چیز دیگه البته. حالا اشکالی نداره. در کل زیاد بد ندادم. اما باز ناراحتم که این قدر مفت از دست دادم نمره ها را. شاید کمی تاثیر بی خوابی دیشب بود. اما این که آدم چیزی را به خاطر اهمال و بی دقتی از دست بده،خیلی بده. چون حقش هست که اونو داشته باشه. اما اونو نداره. یعنی می بینه تلف شده اوقاتی که صرف یه چیزی گذاشته. کلا این که آدم ببینه زندگیش تلف می شه یا برای هیچ داره میمیره یا خیلی مسخره زندگی کرده یا بی دلیل و برای چیز به درد نخوری داره می میره خیلی بده. یادم باشه در مورد این هم یه چیزی بنویسم. مخصوصا بعد دیدن قسمت ۹ بازی پادشاهان که راب استارک رو کشت. خودمو می زارم جای راب،می بینم خیلی حیف بود. این که کسی که ادعای قدرت زیادی می کنه این قدر مسخره و پوچ بمیره. بدون این که کار هاش رو کرده باشه. (و این که شاید به نوعی تقصیر خودش بوده هم خیلی عذاب آوره. اگه اون زنه رو نمی گرفت،شاید ... )
و این که خیلی اوقات می ترسم که در آینده ببینم که زندگیم گذشته و من دیگه نمی تونم برگردم. سرمایم از دست رفته. خسران پیدا کردم. خاسر شدم. خسران خیلی بده. این که آدم سرمایه از دست بده خیلی بده. یه طرفی هست آدم سود نمی کنه،عذاب داره ولی این که سرمایه مهمی که تمام زندگیش هست رو از دست بده، فقط به خاطر حماقت هایی که توی زندگیش کرده،واقعا عذاب آوره. ترس قیامت،شاید همین ترس از خسرانی بودنش از همه چیزش بد تر باشه. وقتی آدم ببینه که بقیه چه استفاده هایی کردند از زندگی هاشون و خودش عملا کاری نکرده، وقتی واقعا ببینه که اینا بازی نبودند و کاری هست که شده. و دیگه نمی تونه برگرده. و سرمایه اش رو از دست داده. و ظلم کرده به خودش. خیلی عذاب آوره. و حتی وقتی آدم بزرگ می شه. این که ببینه که تو کوچیکیش چه اشتباهاتی کرده و چه زمانایی را از دست داده که دیگه نمی تونه به دستشون بیاره،بازم ترسناکه. البته همه اینا تا حدی انگیزه هم میشند. انگیزه برای استفاده از موقعیت ها.
کاش همش خیر بشه.
یا علی مددی
و این که خیلی اوقات می ترسم که در آینده ببینم که زندگیم گذشته و من دیگه نمی تونم برگردم. سرمایم از دست رفته. خسران پیدا کردم. خاسر شدم. خسران خیلی بده. این که آدم سرمایه از دست بده خیلی بده. یه طرفی هست آدم سود نمی کنه،عذاب داره ولی این که سرمایه مهمی که تمام زندگیش هست رو از دست بده، فقط به خاطر حماقت هایی که توی زندگیش کرده،واقعا عذاب آوره. ترس قیامت،شاید همین ترس از خسرانی بودنش از همه چیزش بد تر باشه. وقتی آدم ببینه که بقیه چه استفاده هایی کردند از زندگی هاشون و خودش عملا کاری نکرده، وقتی واقعا ببینه که اینا بازی نبودند و کاری هست که شده. و دیگه نمی تونه برگرده. و سرمایه اش رو از دست داده. و ظلم کرده به خودش. خیلی عذاب آوره. و حتی وقتی آدم بزرگ می شه. این که ببینه که تو کوچیکیش چه اشتباهاتی کرده و چه زمانایی را از دست داده که دیگه نمی تونه به دستشون بیاره،بازم ترسناکه. البته همه اینا تا حدی انگیزه هم میشند. انگیزه برای استفاده از موقعیت ها.
کاش همش خیر بشه.
یا علی مددی
- ۹۲/۰۳/۱۳